به كجا چنين شتابان
گون از نسيم پرسيد
دل من گرفته زين جا
هوس سفر نداري
ز غبار اين بيابان؟
همه آرزويم، اما
چه كنم كه بسته پايم
به كجا چنين شتابان؟
به هر آن كجا كه باشد
به جز اين سرا، سرايم
اين گزارش، تحليل سيد ضياءالدين فائق، پژوهشگر و محقق مسائل اجتماعي در گفتوگو با خبرنگار «حوادث» ايسنا بر پرونده خودكشي دختر و پسر جواني است كه در پي مخالفت والدين با ازدواجشان به زندگي خود پايان دادند.
«خبر تلخ است، اما آيا اين واقعه براي نخستين بار رخ داده است؟!
سالها پيش با محاکمه جواني روبهرو شدم که پس از مجادله و درخواستهاي مکرر از خانواده دختري که به او عشق ميورزيد و شنيدن پاسخي منفي، در تصميمي عجولانه و بدون انديشه مسير اينچنيني را برگزيده بود؛ با اين تفاوت که آن دو نيز به نقطه مشترکي چون اين دختر و پسر رسيده بودند، اما در حالي که دختر جوان به وسيله مرد جوان به زندگياش خاتمه ميداد، پسر موفق به انجام اين عمل نشد و نتيجه آنکه پس از مرگ دختر منتخبش، با شکايت خانواده مقتول به جهت مشارکت، به قصاص نفس محکوم شد. بر سکوي اعدام قرار گرفت و چنانکه خود ميگفت به آرزوي ديرينهاش رسيد، ولي اين پرسش بيپاسخ ماند که «آيا براي وصال و رسيدن، راهي جز دست زدن به چنين اقداماتي وجود ندارد؟»
زنان در اقدام به خودكشي، پيشقدم، اما پشيمان
بررسيها نشان ميدهد: در انجام چنين رفتارهايي، زنان پيشقدم هستند و البته پشيمان ميشوند. همچنين بيشترين اقدام به خودکشي در مردان با ميانگين سني 18 تا 25 ساله و در زنان 17 تا 20 بوده است.
بيشترين ميزان اقدام به خودكشي مربوط به سنين 16 تا 20 سال است
با نگاهي ژرف به ميزان خودکشي در ميان دختران و پسران و مقايسه اين دو به خوبي ميتوان دريافت كه بيشترين ميزان اقدام مربوط به سنين 16 تا 20 سال است.
حرکت انتحاري زنان، بيش از مردان و تا چند برابر است
تحقيقات تاکنون بيانگر اينست که حرکت انتحاري زنان، بيشاز مردان و تا چند برابر است، اما تقريبا شش درصد زناني که اقدام به خودکشي کردهاند، جان خود را از دست دادهاند، اما هنگام اقدام و در لحظات پاياني، از تصميم خود عدول کردهاند، ولي راه بازگشت نداشتهاند و دو درصد از مرداني که به اين انتخاب روي آوردهاند، با قاطعيت جان دادهاند.
«تنهايي»، مهمترين عامل اقدام به خودكشي در ميان جوانان
بر اساس آماري در اين رابطه که اخيرا اعلام شد: سالانه شش تن به ازاي هر 100 هزار تن جمعيت در ايران اقدام به خودكشي ميكنند؛ هرچند اين آمار در استانهاي مختلف متفاوت است، اما سؤال اينجاست كه براستي چه عواملي فرزندان جامعه ما را به اين سمت و سو ميکشاند؛ گرچه عوامل بروز و ظهور چنين رفتارهايي متعدد است، اما با توجه به مجموعه شرايطي كه بر اين افراد حاكم بوده و در ميان پروندههاي بررسي شده خودكشي ميتوان ديد، مهمترين عامل را ميتوان «تنهايي» دانست.
آنچه بر آن برچسب تنهايي ميزنم، پذيرش بيکسي و بيپناهي است
اجازه دهيد فرد تنها، سخن بگويد و تنها شنونده باشيد
تنهايي نه به اين معني که فرد در منزلي و يا مکاني با شرايط روحي خاص خود به جدال با آنچه به او تحميل شده در نبرد باشد که البته اين نيز در نوع خود ميتواند يکي از انگيزههاي چنين اقداماتي باشد، اما آنچه بر آن برچسب تنهايي ميزنم، پذيرش بيکسي و بيپناهي است: اين که فرد نتواند کسي را براي گفتن آنچه در دلش ميگذرد، پيدا کند؛ فردي که بيطرفانه و غيرمغرضانه بدون داوري و اتهام زدن، بنشيند و بگويد و بشنود و البته به مدد فرد بيايد و اجازه بدهد او سخن بگويد و تنها شنونده باشد. اجازه دهد گوينده، بلند شود و راه برود و به مخاطبش بگويد، من به کسي علاقمندم و او را دوست دارم و بر اين باورم که او همان شاهزاده سوار بر اسبي است که مرا از تنهايي نجات ميدهد.
آيا به واقع، مادراني را پيدا ميکنيد كه ...
تاکيد ميکنم براي تمامي افراد جامعه بهترين و ارزشمندترين فرد، مادر و پدر است، اما آيا به واقع شما، مادراني را پيدا ميکنيد که مانند گذشته، دخترشان را بر روي کرسي بنشانند و با شانه چوبي گيسوانش را شانه بزنند و سخن بگويند: از ازدواج، از مشکلات، از عشق و از آنچه بايد در اين مسير به عنوان استانداردها رعايت کرد، حرف بزنند، تهمت نزنند، بخندند و گريه کنند و دخترشان را درک کنند.
نسخه جادويي و نجاتدهنده چيزي جز محبت نيست
نميگويم نيست، ولي اندک است، اما در اين ميان نسخه جادويي و نجاتدهنده چيزي جز محبت نيست؛ اکسيري که بر هر سنگي فرو بريزد بر روي آن و در حاشيههايش، گلهاي زيبايي خواهد روئيد و اين، همان داروي معجزهآساي نجات فرزندان جامعه از بحران تنهايي است.
والدين بايد بدانند که جوانشان در شرايط خاص به استانداردهاي خودش فکر ميکند، نه ديگران!
اما يک نکته مهم است: والدين و اطرافيان و کساني که تصور ميکنند، قادرند وارد مساعدت و همراهي با اين افراد شوند، بايد بدانند که فرد در اين شرايط به استانداردهاي خودش فکر ميکند، نه ديگران، ممکن است او تنها مجذوب خوبيهاي طرف مقابل شده باشد و من و شما به نکات ديگري توجه داشته باشيم؛ اين خاصيت عشق است، خاصيت علاقه است و البته در چنين شرايطي، فرد به هيچ عنوان به عواقب کارش نميانديشد و والدين بايد براي همراهي با فرزندانشان، عشق و علاقه آنها را به رسميت بشناسند، اما مقدمات و نكات كليدي را با همان روشهاي مناسب به فرزندانشان منتقل كنند و اين، تنها در دركي متقابل ميسر است؛ يعني شنيدن و «نه» نگفتن، همراه شدن و هدايت كردن.
بايد بپذيريم كه عشق براي جوان حقيقتي انكارناپذير است
عشق لاابالي است، به سود و زيان نميانديشد
اگر جوان را از عشق منع كنيم مانند آنست كه بيماري را به خاطر بيمارياش سرزنش كنيم
بايد بدانيم كه عشق براي جوان حقيقتي انكارناپذير است، اما او از تمامي جوانبش بااطلاع نيست؛ به اين معني كه نميداند عشق لاابالي است؛ يعني بيمبالات است، ملاحظه هيچ چيزي را نميكند، آيندهنگر نيست، به سود و زيان نميانديشد، اميدوار نميكند و گذشت، ايثار و دلباختگي ميخواهد. در چنين شرايطي، «باخت» اولين گزينه است و البته «برد» هم در مجاورت عشق است و دلباختگي يعني فدا كردن تمامي عناصر موجود در آدمي بدون اميدواري به پيروزي و اينجاست كه عاشق، تمامي عشق را ميطلبد، نه قسمتي از آن را و نه به دست آوردن جزء كوچكي را. والدين اين مسائل را بايد بفهمند و خطرات آن را گوشزد كنند و به قول مولانا: «لاابالي عشق ميباشد، ني خرد عقل آن جويد کز آن سودي برد» و به نقلي: اگر جوان را از عشق منع كنيم مانند آنست كه بيماري را به خاطر بيمارياش سرزنش كنيم.
خانوادهها بايد عشق را به رسميت بشناسند
عشق در دختران جوان، يك پديده عاطفي و جايگزيني براي پر كردن خلاهاي عاطفي است
بر اين اساس با توجه به آنچه عنوان شد، بايد گفت كه خانوادهها بايد اين موضوع را به رسميت بشناسند، چراكه اين مسائل را بايد فهميد و خطرناک تلقي کرد و در همين جا با صراحت ميگويم كه بر اساس مطالعات صورت گرفته و آنچه بنده در ميان مجموعه رخدادهاي مشابه عشق در دختران جوان، يك پديده عاطفي و جايگزين براي پر كردن خلاهاي عاطفي ناشي از رفتار والدين و كاملا خالص و بيغل و غش است؛ در حالي كه در گروه پسران بيش از آنكه عاطفي باشد، متكي بر مسائل ديگري است كه ناشي از دوران بلوغ و شرايط خاص حاكم بر آنان است و قطعا در اين ميان، استثنائاتي وجود دارد.
تنها گذاشته شدند...
باور نميكرديم، فكر نميكرديم...
حال به حادثه اخير خودكشي يك دختر و پسر در قزوين اشاره ميكنم: چنانکه ميبينيد اين دختر و پسر هم نينديشيدند؛ چون تنها گذاشته شدند و كسي در انجام فعل درست يا اشتباه، آنها را همراهي نكرد؛ بعضا ديده شده خانوادهها با بيتوجهي، سادهانگاري و رفتارهاي تمسخرآميز بيش از آنكه پيشگيري و جلوگيري را در دستور كار قرار دهند، در نهايت تأسف، فرد را به اقدامي اين گونه ترغيب ميکنند و تهديدهاي طرف مقابل را خيلي سرسري گرفته و با تحقير بعضا عنوان ميكنند: «اگر جرأت داريد برويد و انجام دهيد!» و يا بعضا شنيده شده كه گفتهاند: «شما بميريد بهتر است تا ما چنين وصلتي را بپذيريم!» اين تنها به اين دليل است كه جوان را نميشناسند و بعد كه با حادثهاي ناگوار روبهرو ميشوند، مينشينند و داد و فغان ميکنند و ميگويند: «تهديدها را باور نميكرديم، فكر نميكرديم اگر ميدانستيم فلان و بهمان ميكرديم».
چرا باور نميكرديد؟
آنها جوان بودند، احساس داشتند و از دريچه قلبشان به همهچيز نگاه مي کردند
سوال اينجاست چرا باور نميكرديد؟ آنها جوان بودند، احساس داشتند و از دريچه قلبشان به همهچيز نگاه مي کردند و ميبايست با صبوري با آنها کنار ميآمديد و شرايط آنها را درک ميکرديد تا از اين مهلکه نجات پيدا کنند.
والدين، جوان را كودك و خام ميدانند، ولي در مقابل اشتباهاتش حاضر نيستند او را چون همان كودكي كه ميپندارند، ببخشند
جوان داراي جايگاه مبهمي است و خصوصا در ايام پس از بلوغ با شرايط خاصي روبهرو ميشود. او نه خود را كوچك ميداند و نه آنقدر بزرگ شده كه تمامي تصميماتش را بتوان درست دانست. در حقيقت پير نميتواند و جوان نميداند. در مقابل هر اشتباهي، والدين، او را كودك و خام ميدانند، ولي در مقابل اشتباهاتش حاضر نيستند او را چون همان كودكي كه ميپندارند ببخشند.
بزرگسالي مطلوب، محصول جواني مطلوب و ناشي از نوجواني و كودكي مطلوب است
مجموعه تحولات ايام بلوغ و پس از آن را بايد حساس و در تمامي اعمال و افعال مؤثر دانست؛ در حقيقت بزرگسالي مطلوب محصول جواني مطلوب و ناشي از نوجواني و كودكي مطلوب است.
خودكشي چاره كار نيست؛ با تقديم دادخواست به دادگاه، تقاضاي صدور اجازه کنيد
ولي روي سخنم با جوانان است و با صداقت ميگويم: اين چاره کار نيست و راههاي بسياري مقابل آنها قرار دارد. البته من با ازدواج بدون توافق والدين با طرفين زياد موافق نيستم؛ چون بعدها اين اختلافات در اصل روابط ، تاثيرگذار ميشود و اختلافات را افزايش ميدهد و معلوم نيست دو سال بعد، اين عشق بتواند به نجات افراد بيايد؛ مگر آنکه زن و مرد با صداقت و دورانديشي همهچيز را با هم کنترل و نهايي کنند تا در آينده حرفي نباشد، اما هميشه که درب روي پاشنه نخواهد چرخيد، کساني که فکر ميکنند، تمام مسائل را ميدانند و تصور ميکنند که ديگر راهي براي مصالحه با والدين ندارند.
با تقديم دادخواست به دادگاه، تقاضاي صدور اجازه کنند و قضات محترم نيز با دقت، موضوع را بررسي كرده و اگر تشخيص بدهند، حرف مخالفان منطقي و مستدل نيست، اجازه را صادر ميکنند، اما نکته کليدي ديگري نيز وجود دارد که اطرافيان بايد به آن توجه کنند. قرار گرفتن در اين شرايط ، نيازمند بروز رفتارهايي است که کاملا قابل تشخيص است و البته بايد آنها را جدي گرفت.
علايم موجود در اقدام كنندگان به خودكشي:
فرد در فكر پايان دادن به زندگي خود است
**معمولاً فرد در فكر پايان دادن به زندگي خود است؛ اغلب در فكر فرو ميرود و نسبت به خود و زندگي و اطرافيان بيتوجه و بيتفاوت ميشود.
**فردي كه ميخواهد خودكشي كند، گاه در صحبتهاي خود به اين نكته اشاره ميكند و يا اظهار ميدارد كه در آينده ممكن است حضور نداشته باشد با بيان جملاتي همچون «اگر من در بين شما نباشم، شما چه خواهيد كرد؟»
آنچه دوست داشته را به ديگران ميبخشد
**آنچه اغلب دوست داشته و مورد علاقه او بوده است و براي به دست آوردن آن تلاش فراوان كرده و زحمت زيادي كشيده را به ديگران ميبخشد.
ابزار مناسب براي خودكشي موفق تهيه ميكند
**ابزار يا وسيلهاي را براي انجام خودكشي موفق تهيه ميكند و ممكن است به طرق گوناگون، آن را از ديگران پنهان كند؛ به طوري كه اگر ديگران، آن وسيله را ببينند، تعجب خواهند كرد و اگر از وي پرسيده شود كه آن وسيله را براي چه منظوري خريده است، با دلايلي ساختگي خواهد گفت براي انجام كاري خاص، آن وسيله را خريده است!
از بيوفاييها سخن ميگويد...
**اكثراً از احساس نارضايتي خود از زندگي و بيوفاييها سخن ميگويد و در همين زمينه به آنچه كه از دست داده، اشاره ميكند، مانند: از دست دادن اعتماد به نفس، از دست دادن دوستان، از دست دادن كار و ...
**گاه مقدار زيادي دارو جمعآوري ميكند.
تغيير رفتار مشهود ميدهد
**تغيير رفتار و شخصيت فردي كه ميخواهد خودكشي كند، واضح و مشخص است؛ به گونهاي كه نزديكان و اطرافيان متوجه اين تغيير رفتار و شخصيت وي ميشوند.
شديدا افسرده و كمانرژي ميشود
**در مواردي كه فرد تصميم جدي براي خودكشي ميگيرد، شديداً افسرده ميشود و به طور كاملاً مشخصي سست و كم انرژي ميشود.
**به فعاليتهاي روزمره اجتماعي، تحصيلي، كاري خود بيتوجه ميشود؛ به طوري كه گاه، ديگران چنين فكر ميكنند كه اين فرد، خود را لوس كرده است.