www.dvb2007.coo.ir
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
www.dvb2007.coo.ir

dvb2
 
الرئيسيةالرئيسية  مكتبة الصورمكتبة الصور  أحدث الصورأحدث الصور  جستجوجستجو  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 سیناتراپی

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
Admin
Admin
Admin


ذكر
تعداد پستها : 2893
Age : 39
Location : dvb2
Job/hobbies : dvb2
Humor : dvb2
Registration date : 2007-08-04

Character sheet
dvb2:

سیناتراپی Empty
پستعنوان: سیناتراپی   سیناتراپی Icon_minitime13/8/2007, 6:04 am

مقدمه:
آنچه را كه اين حقير تحت لواي اين نام آورده ام،به قصد ايجاد تحولي در طب و يا بنيان روشي مجزا به غير از آنچه تا به حال مرسوم بوده نمي باشد.بر همگان آشكار است كه طب علمي است تجربي و هر آنچه كه تجربي باشد در هر لحظه خود را انكار مي كند.بنابر اين حتي تعصب بر اين گفتار نيز بيان ضد و نقيض خواهد بود. چيزي كه باعث به وجود آمدن رشته هاي درماني گوناگون گرديده،استوار نمودن يك خط مشي صحيح بر اساس بينش هاي متفاوت ميباشد. روشهاي درماني موجود مثل رايحه درماني،طب سوزني،پزشكي نوين،هوميوپاتي و..... هر يك چهارچوبي را در نظر گرفته و بر مبناي آن نظرياتي را اعلام نموده و آنرا تجربه مي كنند.تجربه كردن اين ايده ها جزء مشترك همه آنهاست. بنابراين سينا تراپي نيز با داشتن يك الگوي خاص قصد دارد از يك زاويه ويژه ايده هاي خود را در معرض تجربه قرار. اينجانب با توكل به حق،اميدوارم كه اين ايده ها مورد توجه دانش پژوهاني قرار بگيرد كه قصد دارند عمر خود را در خدمت به بشريت بگذرانند. سيناتراپي،عبارتست از روشي براي پيش گيري از انحراف از معيار سلامتي.در اين روش استفاده از منابع طبيعي اعم از غذا و دارو،مبناي اصول درمان است.سيناتراپي در حقيقت ساده ترين و كم ضررترين راه براي پيشگيري يا درمان يك انسان نامتعادل است.از ديدگاه سيناتراپي متقاضي درمان فردي است كه چه از نظر جسمي و چه از نظر ذاتي و يا روحي دچار حالت و يا حالتهايي باشد كه با معيارهاي يك انسان عادي فاصله گرفته باشند.بديهي است كه اين ايده مورد توجه تمامي علوم درماني است و بالطبع سخن جديدي نيست.آنچه كه سيناتراپي را از ديگر رشته هايدرماني متمايز مي سازد چهارچوب اصولي آن و يا روش نگرش اين روش در خصوص جهان بيني طبي انسان است.در سيناتراپي سخن از انساني است كه تمامي ابعاد وجودي او در نظر گرفته شده و بر روي آن تأكيد مي گردد.در ميان رشته هاي درماني،هوميوپاتي شبيه ترين نگرش را به اين روش داردوجوه انساني از ديدگاه سيناتراپي:
در اين روش براي انسان سه جزء يا سه وجه درنظر گرفته شده است. 1-جسد 2-نفس يا ذات يا هويت 3-روح سيناتراپي اجزاء انسان را مدغم در يكديگر نمي داند بلكه كليه آنها را به صورت مجزا در نظر مي گيرد،به ويژه روح و جسم را.به عقيده اين روش اين دو هيچگاه به صورت واحد درنمي آيند،بلكه از طريق واسطي به نام ذات و يا هويت يا نفس به يكديگر متصل مي باشند.اين واحد ارتباطي داراي خواص مشتركي از روح و جسم است كه تا آخرين لحظات زندگي خاكي،اين ارتباط را حفظ مي كند.
سيناترپي معتقد است كه كليه تغييراتي كه منجر به ايجاد حالت سلامتي و يا بيماري مي گردد داراي يك منشأ اثر از نفس يا ذات است.ذات انسان داراي حالتي است كه با تأثيرگذاري بر روي روح و جسم مي تواند خواص طرفين را به يكديگر منتقل سازد.با توجه به اين مطلب سيناتراپي يك چهارچوب خاص را ارائه ميدهد كه كل ماهيت خود را به دو بخش پيشگيري و درمان تقسيم مي كند.هرچند اين تقسيم بندي از رايج ترين تقسيمات ساير علوم نيز مي باشد ولي در سيناتراپي به دليل اصول و عقايد ويژه متفاوت از ساير رشته هاست.
مبحث پيشگيري:
سيناتراپي علاوه بر اينكه از تجربيات ساير روشهاي درماني بهره مي گيرد،به شدت به درنظر گرفتن ذات و هويت انساني توجه دارد.از ديد سيناتراپي فرق بين انسانها در افتراق ذات و هويت آنهاست وگرنه مواد تشكيل دهنده همه جسم ها يكي است و كوچكترين تفاوتي با هم ندارند،ميزان ابتلاء به بيماريها بواسطه اختلاف در ذات بشري است نه در جسم آنها و اگر به جز اين بود تمامي مردم دچار بيماري هاي يكسان مي شدند و داروهاي يكسان آنها را درمان مي كرد و يا اينكه يك نوع غذا منشأ يك نوع اثر در افراد مي شد،در حاليكه در هيچ يك از موارد فوق الذكر نتايج يكسان حاصل نمي شود و از نظر ما همه اين اختلافات بواسطه عدم تشابه در ذاتانسانهاست.سيناتراپي مي گويد كه هرگاه علوم درماني هويت ذات انساني را ناديده بگيرند بدون شك در مسير خود مرتكب اشتباه شده اند و اين اشتباه را تا زماني كه اين مسئله مهم را مورد توجه قرار ندهند ادامه خواهند داد.در حال حاضر بسياري از علومدرماني بدون توجه به ذات،انسان را تنها از ديدگاه فيزيكي محض و ب&ه صورت يك جسم مادي درنظر گرفته اند كه اين ديدگاه ضربات سهمگيني را بر پيكر طب وارد ساخته است




سيناتراپي و مراتب وجودي انسان
سيناتراپي مراتب وجودي انسان را از روح به عنوان بالاترين رتبه و جسم به عنوان پايين ترين رتبه درنظر مي گيرد كه از بالا به پايين رقت به غلظت مي رسد و روح در رقيقترين درجه قرار دارد كه عملاً غلظت و ظلمت برايش بي معني است و اين مراتب به تدريج به غلظت و تاريكي مي رسد كه ذات و هويت انساني در بخش قربت به روح داراي رقت و در بخش قربت به جسم داراي غلظت مي گردد و همين تغييرات تدريجي كه نامحدود نيز مي باشند تفاوت بين وجوه انساني را فراهم مي سازند و انسانها را با اين همه گوناگوني و عدم تشابه خلق ميكنند.اگر روزي فرا برسد كه مراتب اين ذات به تفكيك شناسايي گردند،در آن زمان درمان دردهاي جسمي و روحي و رواني كاري بسيار ساده خواهد بود.تا آن حد كه ممكن است بيماريها هيچگاه به ظهور نرسيده و در مرحله پيشگيري قابل كنترل باشند،همانند كشفياتي كه در علم ژنتيك رخ داده است.البته با توجه به اينكه اين علم ديدي محدود به نام جسم انسان دارد بدون شك يك علم كامل نخواهد بود و در مرحله اي اجباراً متوقف خواهد شد كه زمان اين موضوع را به اثبات خواهد رساند.
چون سيناتراپي ذات انساني را منشأ اثر بر جسم مي داند اين تأثيرات را به سه دسته تقسيم كرده است:
1)ذات انساني اثري را از روح به جسم منتقل مي نمايد.
2)اثري را از جسم به روح منتقل مي نمايد كه به تبع آن فرد تأثير مي پذيرد و مجداً موجب تأثيري بر جسم مي گردد.
3)از محيط انساني كه مملو از ذات هاي انساني است تأثير مي پذيرد و در نتيجه اين اثر را به جسم منتقل مي نمايد. براي روشن شدن هر چه بهتر مطلب مي توان حسادت را مثال زد كه ذات انساني بواسطه حسادت ميتواند به راحتي تحت تأثير قرار گيرد و اين تأثير نيز متقابلاً به جسم انتقال يافته و قادر است آنرا تا سرحد بيماري به پيش ببرد.شناخت نوع اثر مي تواند راهگشاي بسياري از بيماري هاي لاعلاج باشد كه بعداً به تفصيل در مورد آن صحبت خواهيم كرد.


تقسيم بندي جسم وجسد از ديدگاه سينا تراپي
سيناتراپي در بخش پيشگيري توجه خود را به ذات و هويت متمركز مي كند،ولي در بخش درمان بيشتر متوجه جسم مي شود،چرا كه راه ورود و تأثير بر هويت و ذات انساني جسم است و در واقع تنها راه نفوذ جسم است.بنابر اين سيناتراپي داراي تقسيم بندي ديگري در اين بخش مي باشد كه به شرح زير است: جسم و جسد از اين ديدگاه داراي دو بخش عمده مي باشد. بخش اول،به قسمتهايي از جسد گفته مي شود كه داراي يك ارتباط قوي و غير قابل انكار با ذات و هويت داردكه جسميت خاص ناميده مي شود. بخش دوم،به آن قسمت از جسم و جسد گفته مي شود كه هيچگونه ارتباطي با ذات و هويت ندارد و جسميت تام ناميده مي شود. اگر بعد عرفاني موضوع را درنظر بگيريم مرتبه جسميت خاص بالاتر از جسميت تام است و در واقع جسميت تام غلظت محض است كه بخش كاملاً خاكي از وجود انسان است و جسميت خاص به واسطه اينكه يك درجه بالاتر از جسميت تام است داراي رقت شده و در نتيجه از غلظت كمي فاصله گرفته كه اين رقت بواسطه همان ارتباطش با ذات و هويت انساني است. جسميت تام، جسميت تام فاقد هويت ذاتي است،معمولاً بخش كوچكي از كل جسم در اين بخش گنجانده مي شود.در اين بخش دردها و درمانها با ديگر موجودات هم جنس مشابه است.يعني علاوه بر اينكه درد و درمان در اين بخش با انسانهاي ديگر مشابه است با حيوانات نيز از تشابه برخوردار است.براي مثال شكستگي استخوان كه در اين بخش گنجانده مي شود،براي تمامي انسانهايي كه به همين نحو دچار شكستگي استخوان شده باشند از يك فرمول درماني استفاده مي كنند كه حتي براي حيوانات نيز قابل استفاده است.
جراحات موضعي و سوختگي ها،شكستگي ها در تمامي گونه هاي بشري و حتي حيواني مشروط به هم گروهي(مثلاً پستانداران)با يك نوع فرمول و تكنيك بهبود مي يابند.يكساني نحوه درمان به اين علت است كه وابسته به هويت موجودات نمي باشد.از ديد سيناتراپي فرق بين حيوان و انسان در هويت و ذات نيست بلكه در روح است.يعني حيوانات داراي ذات[1] مي باشند ولي فاقد روحند،البته حيوانات ذاتي درخور جسم خود دارند و بسته به رقتي كه دارند مؤثر مي شوند.مثلاً هر چقدر رقت ذات حيوان بيشتر باشد به ذات انساني نزديك تر مي شونو مي توانند بر انسان تأثير گذاشته و يا از آن متأثر شوند.مثل سگ و گربه و اسب،در اين بحث هر چقدر غلظت ذات حيوان بيشتر باشد به همان نسبت از انسان دورتر مي گردد مثل خوك،مورچه و..... مشخص نمودن نقاط خاصي از بدن براي اين بخش يعني جسميت تام تقريباً مشكل و پيچيده است.
در واقع هر گاه بتوان به نقطه خاصي به عنوان مركز درد اشاره كرد(مثلاً نقطه اي در ساعد،لاله گوش و يا نقطه اي در ران در اين بخش مي گنجد.به عبارت ساده تر،درد و جراحات و اشكالات در نقاطي كه بيمار بتواند آنها را نشان بدهد و كاملاً مشخص باشند جزء اين گروه تقسيم بندي مي شوند.براي روشن تر شدن مطلب مثالي مي آوريم.ممكن است شما از پا درد شكايت كنيد ولي نتوانيد نقطه خاصي از پايتان را نشان دهيد.درواقع شكايت از يك درد نامفهوم و منتشر داريد ولي ممكن است بگوييد پايم درد مي كند و دقيقاًنقطه خاصي را نشان دهيد.حالت دوم را مي توان جزء جسميت تام تقسيم بندي كرد. با توجه به اينكه در علوم مرسوم ذات و هويت انساني درنظر گرفته نشده است،اين علوم بيشترين موفقيت خود را در بخش جسميت تام دارند و براي همين است كه در پزشكي تجربي بخشهاي مكانيكي درماني بسيار جلوتر از بخشهاي ديگر است و ما شاهد هستيم كه تجهيزات اتاق عمل،دندانپزشكي و چشم پزشكي نسبت به روان درماني غيرقابل مقايسه اند.اين امر از آن جهت است كه پزشكي تجربي،موفقيت را در بخشي داشته و خواهد داشت كه ذات و هويت مطرح نباشد.




جسميت خاص،
بخش اعظم بدن داري ذات و هويت بوده و درمان اين بخش بدون درنظر گرفتن ذات غيرممكن و يا دشوار خواهد بود.اين بخش از بدن بواسطه ارتباط با ذات با روح مرتبط بوده و مي تواند همانطور كه قبلاً توضيح داده شد،انواع تأثيرها را آشكار كند و منشأ اين تأثيرات نيز ذات و هويت انساني بوده و درمان آن نيز از اين طريق مي باشد. در پزشكي تجربي تعريف بيماري و سلامت منحصراً محدود به بخشهاي فاقد ذات است.يعني پزشكي تجربي به راحتي مي تواند فرق بين دندان سالم و خراب را توضيح دهد و يا چشم قوي و ضعيف با چه معيارهايي سنجيده مي شوند و يا انگشت كج و سالم از چه ساختاري تبعيت مي كنند،ولي بيماريهاي رواني و شخصيتي افرار را هنوز نتوانسته اند به درستي معني كنند و خط مرزي را بين سالم و ناسالم به همان دقت موارد ديگر مشخص سازند.
به واسطه همين موضوع بسياري از بيماريها را كه نمي توانند با معيارهاي جسمي مقايسه كنند به عنوان بيماريهاي عصبي طبقه بندي مي كنند. در سيناتراپي هر عضو انسان داراي يك جايگاه مشابه در ذات اوست.يعني هر عضو علاوه بر اينكه داراي يك مشخصه از نظر مواد تشكيل دهنده است،داراي يك ذات نيز مي باشد كه همانند جسم كه اعضاء مختلف مانند دست و پا،سر و دست و......جسم كامل را تشكيل مي دهند،اجزائذات نيز تشكيل ذات و هويت كامل انساني را مي دهند.
ذات انساني پل ارتباطي بين روح و جسم است.ذات انساني قدرت آن را دارد كه جسم را به رقت برساند يعني از غلظت دور كند و همچنين متقابلاًجسمي كه دچار رقت مي شود مي تواند بيماري را به سادگي پشت سر بگذارد.كه البته تأثيرات آن فراتر از بيماري مي باشد،يعني اين تأثيرات به اندازه اي قوي است كه حتي معيار و خط فرضي سلامتي را نيز مي گذراند.با اين ديدگاه هرچقدر جسم داراي استقلال بيشتر مي شود رقيق تر مي شود و هر چقدر كه رقيق تر شود مي تواند فاصله روح مي شود و ديگر نمي توانيم بگوييم يك كاسه يخ است ولي هر تكه كوچك از يخ آب گفته مي شود،يعني حالت انجماد يك نوع تأثير است كه مربوط به جسميت است و آب روح است كه هر ذره يخ،آب را در خود جاي داده و اگر حرارت داده شود به بخار تبديل مي شود ولي هنوز اصل خود يعني آب را داراست.


ذات يا هويت انساني
ذات يا هويت انساني مي تواند به راحتي از جسم تأثير بپذيرد و چون به عنوان واسط عمل مي كند اين تأثير را به روح منتقل مي كند و به اين دليل كه از ديد سيناتراپي روح نيز داراي اجزاء مي باشد،به همان اندازه كه جسم در اجزاء خود دچار نقصان گرديده روح نيز اين نقيصه را درك كند و چون اين تأثيرات متقابل است اثرات منفي را مجدداً به جسم منتقل نمايد كه به صورت بيماري ظاهر ميشوند.مثلاً معلوليت جسمي را درنظر بگيريد،نقص موجود هويت شخص را تحت تأثير قرار مي دهد و نهايتاً روح را آزرده مي كند.
آزرده شدن روح علائمي را به شخص منتقل مي كند كه بازتاب هاي جسمي داشته باشد مثل افسردگي،احساس پوچي كه گاهي ممكن است منجر به بروز جنايات اجتماعي گردد.درحاليكه در حيوانات اين مسئله بروز نمي كند چون به جز ذات روح در كار نمي باشد.علاوه بر اين در چنين حالاتي به علت بازتاب اين احساس نقص روحي،جسم نيز هر لحظه اعتماد به ذات يا اعتماد به نفس را از دست داده و نزديكي بيشتر را براي امنيت بيشتر از روح طلب مي كند.روح نيز به واسطه اين عدم استقلال جسم،نزديك شدن به جسم را مي پذيرد و چنانچه اين نزديكي بيشتر شود،همانگونه كه قبلاً به آن اشاره شد باعث جنون مي شود. گاهي اوقات ذات و نفس انساني به واسطه انرژي و رقتي كه دارد مانع از احساس نقص روحي مي شود و با انتقال درصدي از رقت خود به سمت غلظت جسم،حالتي را پديد مي آورد كه جسم با داشتن نقص مي تواند علائم بهبود را نه از نظر جسمي بلكه از نظر ذاتي ظاهر كند.مثل فردي با معلوليت پا كه در اين حالت از خود شخصيتي در اجتماع نشان مي دهد كه خود موجب اتكاء بسياري از افراد سالم به او مي شود و داراي مسئوليت هاي بالاي اجتماعي مي شود در حاليكه هيچگونه بهبودي در معلوليتش ايجاد نمي شود.
مانند بسياري از معلولين جنگي كه ذات آنها به واسطه نوعي وابستگي به عملي كه انجام داده اند داراي رقت روحاني است كه در نتيجه جسم آنها نيز مؤثر واقع شده است. گاهي اوقات بيماريها از ذات انسانها سرچشمه مي گيرند و اين نوع سرچشمه گرفتن ها در جسم علائمي را ايجاد مي كنند كه علوم تجربي و علومي كه انسان را فقط به صورت يك جسم مكانيكي درنظر گرفته اند،از تشخيص اين بيماريها نيز عاجز مانده اند. در حال حاضر نسبت دادن بسياري از بيماريهاي ناشناخته و گنگ به سيستم عصبي،امري معمول در طب تجربي گرديده است.چون اين گروه از بيماريها مربوط به مدار ذاتي و نفساني است،متأسفانه هيچ دستگاهي(به دليل غلظت بالايشان)قادر به تشخيص و اندازه گيري ميزان و نوع اين بيماريها نمي باشد.امروزه طب تجربي تلاش مي كند تا علائمي را كه جسم در هنگام وجود اين بيماريها از خود نشان مي دهد را مورد بررسي قرار دهد و بدتر از آن اينكه،اين علامتها را درمان مي كند كه اين درمان علامتي كاملاً بي فايده است و موجب بروز اختلالاتي نيز در بدن مي شود.مثال بسيار ساده آن ريزش موي سر است.
فردي را درنظر بگيريد كه بواسطه كمبود آهن دچار ريزش مو گرديده است و با تلاش بسيار زياد و عوض كردن شامپوها و استفاده از داروهاي مختلف قصد متوقف كردن اين نوع ريزش را دارد.بديهي است كه نه تنها موفقيتي حاصل نخواهد شد بلكه اين شامپوها و داروها اثرات مخربي را نيز بر روي پوست سر وي خواهند گذاشت. سيناتراپي با در نظر گرفتن موجودات،در مبحث درمان خود راهكارهاي درماني خاصي را جستجو مي كند و داروهايي را نيز تجويز مي كند كه بتوانند بر رقت ذات تأثيرگذار باشند.وقتي كه سيناتراپي عقيده دارد،نزديكي روح به جسم باعث جنون ميشود،نتيجتاً با يافتن راهي در جهت ايجاد اين فاصله تعادلي،مطمئناً قدرت درمان اين نوع جنون را خواهد داشت.
از ديد سيناتراپي،تغييراتي كه در فواصل بين روح و جسم ايجاد مي شود،درواقع تعيين كننده مرز بين سلامتي و بيماري مي باشد و اين بدان علت است كه ذات يا همان رشته ارتباطي را دچار ضخامت و نازكي يا رقت و غلظت مي &را از خود بيشتر كند و دوري آنرا تحمل نمايد.بالعكس هرگاه اين استقلال را از دست بدهد به سبب غلظتي كه به دست مي آورد به ناچار براي جبران اين نقيصه روح را نزديك مي كشد.چنانچه روح آنقدر به جسم نزديك گردد كه هويت و ذات انساني بعنوان رابط عملاً وظيفه خود را از دست بدهد،انسان دچار جنون مي شود و بدترين نوع آن زماني است كه روح در درون جسم وارد شود و چون جسم ظرفيت اين نوع پذيرش را نخواهد داشت عملاً دچار جنون نهايي خواهد گرديد،چرا كه جسم در اين حالت از درك آزار به خود و ديگران عاجز مي ماند.در اين حالت چون جسم از روح تأثير مي گيرد دچار شكنندگي مي شود.ولي روح از اين جهت آسيب نمي بيند و روحانيت خود را حفظ خواهد نمود.
مثل آب كه اگر منجمد شود شكننده خواهد شد.اگر كاسه اي آب را منجمد كنيم و آنوقت آنرا بشكنيم از حالت آن كاسه يخ منجمد شده خار;ند.ميزان رقت ذات انساني مي تواند نمايانگر ميزان بيماري آن فرد باشد.اگر زماني فرا برسد كه همه بتوانند اين ميزان رقت را اندازه گيري كنند درواقع آنچه كه تا كنون از نظر تشخيص نوع بيماريها مبهم بوده برطرف خواهد شد. حيوانات ذات ثابت دارند و خود قدرت تغيير اين هويت را چه بالاتر و چه پايين تر ندارند . &#&
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://dvb2.catsboard.com
 
سیناتراپی
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
www.dvb2007.coo.ir :: نام بخش : تالار هنر-
پرش به: