www.dvb2007.coo.ir
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
www.dvb2007.coo.ir

dvb2
 
الرئيسيةالرئيسية  مكتبة الصورمكتبة الصور  أحدث الصورأحدث الصور  جستجوجستجو  ثبت نامثبت نام  ورود  

 

 بخش قرآن

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
Admin
Admin
Admin


ذكر
تعداد پستها : 2893
Age : 39
Location : dvb2
Job/hobbies : dvb2
Humor : dvb2
Registration date : 2007-08-04

Character sheet
dvb2:

بخش قرآن Empty
پستعنوان: بخش قرآن   بخش قرآن Icon_minitime13/8/2007, 5:23 am

حضرت یونس پیامبر
[color=black]نگاهي به زندگاني حضرت يونس [color:e8e9=black:e8e9](ع)




دعوت يونس(ع) به توحيد

[color=black]در شهر نينوا و در اوج بت پرستي و در تاريكي جهل و شرك، يونس نور ايمان را شعلهور ساخت و پرچم توحيد را بر كف گرفت و به قوم نادان خود گفت: عقل شما عزيزتر ازآنست كه بت را عبادت كند و جبين- پيشاني- شما گرامي تر از آن است كه بر اين جماداتبي روح سجده كند، به خود آييد و از خواب غفلت بيدار شويد و به چشم دل بنگريد تاببينيد كه در وراي اين جهان بديع، خدايي بزرگ وجود دارد كه يگانه و بي نياز است وتنها ذات كبريايي او شايسته عبادت و ستايش است[color:e8e9=black:e8e9].
[color=black]او مرا براي راهنمايي شما فرستاده و از در رحمت، مرا بر شما مبعوث كرده تا شمارا به سوي او راهنمايي و ارشاد كنم، زيرا پرده هاي جهل و ناداني عقل و ديده شما راپوشانده و از درك حقايق عاجزيد[color:e8e9=black:e8e9].
[color=black]قوم يونس با شنيدن اين سخنان تازه و صحبت از خداي يگانه، دچار حيرت و وحشت شدندو چون از خدايي شنيدند كه تاكنون او را نشناخته اند، بر ايشان گران آمد كه ببيننديك نفر از خودشان بر آنان برتري يابد و ادعاي پيغمبري و رسالت نمايد، لذا به يونسگفتند: اين مهملات چيست كه مي بافي؟! اين خدايي كه ما را به سوي آن دعوت مي كنيكيست؟ ما خداياني داريم كه پدرانمان ساليان سال آنها را پرستش مي كرده اند و ما هماكنون آنها را مي پرستيم. چه چيز تازه اي در جهان به وجود آمده و چه حادثه جديدياتفاق افتاده كه ما بايد دين اجدادمان را كنار بگذاريم و به دين ابداعي و تازه تو[color:e8e9=black:e8e9]روي آوريم؟
[color=black]يونس گفت: پرده هاي تقليد را از چشم هاي خود برداريد و عقل خود را از حجابخرافات برهانيد، اندكي فكر كنيد و قدري بيانديشيد. آيا اين بت هايي را كه صبح و شبمورد توجه قرار مي دهيد، در برآوردن حاجات و يا دفع شر و بليات مي توانند شما راياري كنند، براي شما نفعي دارند و يا مي توانند شري را از شما بر طرف گردانند؟! آيااين بت ها مي توانند چيزي را خلق و يا مرده اي را زنده نمايند، بيماري را شفا دهندو يا گمشده اي را هدايت كنند؟[color:e8e9=black:e8e9]!
[color=black]آيا اگر من بخواهم به آنها ضرري برسانم مي توانند از اين امر جلوگيري كنند؟ و يااگر آنها را بشكنم و ريز ريز كنم مي توانند دوباره خود را استوار سازند[color:e8e9=black:e8e9]!

حضرت یونس
قسمت دوم
آخرين هشدار يونس(ع)
يونس گفت: چرا از ديني كه شما را به سوي آن دعوت مي كنم روي مي گردانيد و از آناعراض مي كنيد، در حالي كه اين دين به شما قدرت مي دهد امور خود را اصلاح كنيد، وضعجامعه خود را سامان دهيد و اجتماع خود را تقويت و بهسازي كنيد. دين من شما را امربه معروف و نهي از منكر مي نمايد، ستمگري را مغضوب و صلح و عدالت را تاييد و تمجيدمي كند، امنيت و اطمينان را بين شما به وجود مي آورد، شما را توصيه مي كند كه نسبتبه مستمندان مهرباني و به بينوايان لطف روا داريد، گرسنگان را اطعام و اسيران راآزاد سازيد. به عبارتي، دين من، شما را به سعادت و صلابت رهبري مي كند.
يونس پيوسته از سر خير خواهي و مهرباني قوم خود را پند و اندرز داد ولي در پاسخغير از عناد و استدلال هاي جاهلانه چيزي نمي شنيد.
مردم نينوا در پاسخ به استدلال يونس گفتند: تو نيز مانند ما بشري و يكي از افراداجتماع ما هستي، ما نمي توانيم روح خود را آماده پيروي از تو كنيم و گوش به سخنانتو بسپاريم و دعوتت را تصديق بنماييم. دست از دعوت خود بردار و ما را به حال خودواگذار! آنچه تو از ما مي خواهي براي ما قابل پذيرش نيست.
يونس گفت: من با زبان خوش و مسامحه با شما سخن گفتم، و با منطق شما را به خير وصلاحتان دعوت كردم، اگر گفتار من در اعماق روح شما اثر كند به هدفي كه به آناميدوار و به ايماني كه طالب آن بوده ام، رسيده ام؛ ولي اگر دعوت مرا رّد كنيدبايد بدانيد كه بلايي سخت بر شما نازل مي گردد و هلاكت شما نزديك است. به زودي پيشدرآمد عذاب را مي بينيد و بايد منتظر عواقب آن باشيد.
قوم به يونس گفتند: اي يونس، ما دعوت تو را نمي پذيريم و از تهديد تو نيز هراسينداريم، اگر راست مي گويي آن عذابي كه ما را از آن مي ترساني بر ما نازل كن!
در اين حال دريافتند كه بايد به خداي يونس پناه ببرند و به او ايمان آورند و ازگذشته و گناهان خويش توبه نمايند. به همين منظور سر به كوهستان ها و دره ها وبيابان ها نهادند و با آه و ناله و گريه و تضرع به درگاه خدا شتافتند و بين مادرانو اطفالشان، و ميان حيوانات و بچه هايشان جدايي افكندند، ناله و فرياد آنان كوه ودشت را پر كرد و شيون مادران و غوغاي چهار پايان در نشيب و فراز كوه و دشتپيچيد!
صبر يونس لبريز شد، عرصه بر او تنگ آمد و چون از بحث خود نتيجه اي نگرفت، ازآنان نااميد گشت و با خشم و ناراحتي دست از آنان شست و شهر و قوم خود را رها كرد،زيرا هر چه مردم را دعوت كرد، آنان ايمان نياوردند و حجت و برهان او را نپذيرفتند ودر آن تفكر و تامل نكردند. بدين ترتيب يونس فكر كرد كه مسئوليت او به پايان رسيدهاست و آنچه انجام داده كفايت مي كند، در صورتي كه اگر يونس بر دعوت خود پافشاري واصرار مي كرد و با صبر بيشتر آن را پي گيري مي كرد شايد در ميان مردم نينوا افراديپيدا مي شدند كه به او ايمان آورند و دعوت او را لبيك گويند و دل به حقيقت بسپارند،از كرده خود پشيمان گشته و توبه كنند، ولي يونس تاب نياورد و به استقبال قضاء ونزول كيفر الهي از شهر خارج شد.

نزول عذاب بر قوم يونس(ع)

هنوز يونس از نينوا دور نشده بود كه مردم اعلام خطر عذاب و پيش درآمد هلاكت خودرا ديدند. هواي اطرافشان تيره و تار شد، رنگ رخسار آنها دگرگون گشت و اضطراب آنانرا فرا گرفت و بيم و هراس بر آنها مستولي شد. در اين حال دريافتند دعوت يونس حق وهشدارش صحيح بوده است و بدون ترديد عذاب دامنشان را فرا مي گيرد و سرنوشت عاد وثمود و نوح همانگونه كه شنيده بودند در مورد آنان نيز تكرار خواهد شد.
در اين حال دريافتند كه بايد به خداي يونس پناه ببرند و به او ايمان آورند و ازگذشته و گناهان خويش توبه نمايند. به همين منظور سر به كوهستان ها و دره ها وبيابان ها نهادند و با آه و ناله و گريه و تضرع به درگاه خدا شتافتند و بين مادرانو اطفالشان، و ميان حيوانات و بچه هايشان جدايي افكندند، ناله و فرياد آنان كوه ودشت را پر كرد و شيون مادران و غوغاي چهار پايان در نشيب و فراز كوه و دشت پيچيد!

در اين حال خدا بال و پر رحمت خويش را بر سر آنان گشود و ابرهاي عذاب خود را ازفراز آنان كنار زد، توبه آنان را قبول كرد و به ناله آنان پاسخ داد، زيرا در توبهخود بي ريا و در ايمان خود صادق بودند و خدا هم عقاب را از آنان برداشت و عذاب خودرا بر طرف ساخت و مردم نينوا با ايمان كامل و امنيت خاطر به خانه هاي خود بازگشتندو آرزو كردند كه يونس به جمع آنان باز گردد و در بين آنان به عنوان پيغمبر و رسول،و رهبر و پيشوا زندگي كند.
اما يونس نينوا را ترك كرده و آن سرزمين را رها نمودهبود و به راه خود ادامه داد تا به دريا رسيد، آنجا عده اي را ديد كه قصد عبور ازدريا را داشتند، لذا از آنان اجازه خواست كه با آنان همسفر گردد و بر كشتي ايشانسوار شود. مردم خواست او را با آغوش باز پذيرفتند و او را ارج نهادند و به وياحترام گذاشتند، زيرا آثار بزرگواري و عظمت روح در سيماي او ديده مي شد و پيشانيدرخشانش از تقوا و پرهيزكاري او خبر مي داد، اما كشتي هنوز از ساحل دور نشده بود واز خشكي فاصله زيادي نگرفته بود كه دريا طوفاني شد و امواجي سهمگين كشتي را متلاطمساخت و سرنشينان كشتي فرجام بدي را براي خود پيش بيني مي كردند، چشم ها خيره شدهبود و قلب ها به تپش و دست و پاي افراد به لرزه در آمده بود و در اين حال راهي جزسبك كردن كشتي به نظرشان نمي رسيد. مسافرين با يكديگر مشورت كردند كه چه كنند، سپسبه توافق رسيدند كه قرعه بياندازند و به نام هر كس افتاد او را به دريا بيافكنند. پس قرعه انداختند و به نام يونس در آمد، ولي به خاطر احترام و ارزشي كه براي اوقائل بودند، حاضر نشدند او را به دريا اندازند؛ پس بار ديگر قرعه را تجديد كردند،باز هم به نام يونس در آمد، اما اين بار هم دريغ كردند كه او را به دريا افكنند وبراي سومين بار قرعه انداختند و اين بار نيز قرعه به نام يونس در آمد.

__________________
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://dvb2.catsboard.com
 
بخش قرآن
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
www.dvb2007.coo.ir :: نام بخش : تالار هنر-
پرش به: